عموم مردم ذهنشويي را قبول ندارند و آن را يک تصور فانتزي دانسته و فکر ميکنند که مغزشويي توسط آمپول و قرص انجام میشود، در صورتي که اين فرآيند با ايجاد يک محيط ايزوله و با استفاده از يکسري تکنيکهاي کلامي_ عصبي انجام میشود که در اين روند ذهن فرد را کنترل ميکنند، هويت وي را سرکوب کرده و يک هويت جعلي به او انتصاب ميدهند.
باشگاه خبرنگاران: نظر شما در مورد اخبار منتشر شده مبني بر مرگ مسعود رجوي سرکرده فراری گروهک تروریستی منافقین چيست؟
خدابنده: سازمان مجاهدين خلق( گروهک تروریستی منافقین) همانند ديگر فرقهها قائم به سرکرده خود است، يعني بدون مسعود رجوي اين فرقه و به اين شکل قابل کنترل، اداره و دوام نيست.
من براساس تجربهاي که سالها در اين گروهک بدست آوردهام، با اطمينان ميگويم که زنده بودن مسعود رجوي بارز و آشکار است و به هيچعنوان کنترل و اداره گروهک تروريستي منافقين از شخص مريم رجوي برنيامده و وي تنها هنرش اين است که سرسپرده و وابسته به مسعود رجوي است و بدون او نميتواند حتي گامي در فعاليتهاي اين گروهک تروريستي بردارد.
باید تاکید کنم؛ هيچ فرقهاي نبوده که سرانجام موفقي داشته باشد، همه افراد يا به خودکشيهاي دستهجمعي روي آورده و يا به صورت فرقههاي کوچک براي خود فعاليت کرده، در حال حاضر اين گروهک تروريستي، هيچگونه حمايتي از سوي ايران نداشته و سياست اين گروهک از زمان ورود آنها به عراق کاملا متکي به حمايتهاي خارجي است که در اين راستا مسعود رجوي در يک نشست به نام "حوض" اينگونه بيان کرد که ما با پشتوانه يک ابرقدرت ميتوانيم حاکميت را در دست بگيريم.
مسعود رجوي در تبليغات براي گروهک تروريستي منافقين، به دنبال جذب گسترده نيرو نبوده، بلکه هدف اصلي وي جذب نفر و عنصر است و از فرد فرد افراد براي رسيدن به مقاصد خود استفاده کرده و به هيچعنوان تبليغات وي اينگونه نيست که بخواهد تودههاي مردم را جذب خود کند.
جذب افراد با شعار ضد امپرياليستي يکي از افتخارات مسعود رجوي به شمار رفته و همچنين سخنراني سرکردههاي جناحهاي امپرياليستي در ميتينگهاي مريم رجوي نيز يکي از همين افتخارات است، که ميتوان به جنگطلبهايي اشاره کرد که بسياري از غربيها از آنها برائت ميجويند.
باید اشاره کنم؛ زماني که ناصر عرفات به تهران آمد، مسعود رجوي طي مراسمي يک سلاح به وي هديه داد و گفت: تنها راه رهايي شما جنگ مسلحانه با رژيم غاصب صهيونيستي است.
در حال حاضر، در تمام تبليغات گروهک تروريستي منافقين، حتي به اندازه جناحهاي ليبرال غربي هم انتقادي به رژيم جعلي صهيونيستی نیست و اين در حالي است که هميشه اين فلسطين بوده که در اين راه محکوم شده و اين گروهک تروريستي مبنا را بر اين گذاشته که حمايت آمريکا و رژيم غاصب صهيونيستی را جذب کند.
زماني که مسعود رجوي به عراق رفت، خوب ميدانست که اين يک تير خلاص به تهمانده مشروعيت وی در داخل ايران است و با علم به اين موضوع، به اين کشور رفت.
مسعود رجوي همواره میگفت؛ " زماني که ما به عراق رفتيم، صدام" دیکتاتور سابق عراق " برگزيده غرب بود، يعني ما همواره در چارچوب بازي غرب عمل میکنیم".
بعد از حادثه عراق، ورق براي مسعود رجوي برگشت و وي که پشتيباني غرب را داشت و ميدانست که در ايران جايگاهي ندارد و نميتواند در اين کشور کاري پیش ببرد، به حمايت آمريکا بسنده کرد.
در حال حاضر، مسعود رجوي به دنبال حمايت آمريکاست و از سوي ديگر آمريکا نميتواند حسابي جدي روي اين گروهک تروريستي بازکند، چرا که خود سازمانهاي اطلاعاتي غربي بارها اذعان کردهاند که نه تنها منافقین پايگاهي در ايران ندارند، بلکه اين گروهک تروريستي مورد نفرت آنهاست و آنها ميدانند که با نزديکي به مسعود رجوي، نه تنها چيزي عايدشان نشده، بلکه امتيازات زيادي را از دست خواهند داد.
بازرس تسليحاتي سازمان ملل متحد در عراق، درباره افشاي اطلاعات در زمان دیکتاتور سابق ایران(شاه)، اينگونه بيان کرده که اطلاعات هستهاي ايران را رژيم غاصب صهيونيست توسط جاسوسهاي خود در ايران بدست آورده و به پهلوي داده است و اينگونه اظهار داشته که ما ميخواهيم يک نيروي ايراني اين اطلاعات را افشا کند، در اين راستا دیکتاتور سابق ایران اين مسئله را نپذيرفت و گفت: من عليه منافع ملي کشورم عمل نکرده، در صورتيکه گروهک تروريستي منافقين اين موضوع را پذيرفت و اطلاعات را از رژيم جعلي صهيونيستی گرفته و براي اولين بار آنها را فاش کرد.
مسعود رجوي به هيچعنوان به دنبال حفظ آبرو، حيثيت و وجهه ملي خود در داخل ايران نيست و تنها هدف وي رسيدن به قدرت است، آن هم با کمک نيروهاي خارجي، ولي به طور عموم وزارت امور خارجه آمريکا و دولت اين کشور، حمايت از مسعود رجوي را به صلاح خود نميدانند و اين در حاليست که تعداد محدودي از جناحها در آمريکا از وي حمايت کردند.
باشگاه خبرنگاران: پروسه فريب افراد عادي توسط گروهک تروريستي منافقين، چگونه انجام ميگرفت؟
خدابنده: اعضاي گروهک تروريستي منافقين، به سه طريق جذب اين گروهک تروريستي شدند؛ دسته اول که خود من نيز جزو اين دسته هستم، بعد از انقلاب و در جريان انقلاب با شعارهاي ضد امپرياليستي جذب اين گروهک تروريستي شده، اين گروهک خود را يک نيروي اسلامي کاملا مستقل معرفي کرده و با ايجاد نگراني در دل افراد که جمهوري اسلامي خواهان وابستگي به آمريکاست، نيرو جذب کرده و در طي زمان در روند کار با تکنيکهاي رواني آنها را حفظ کرد.
دسته دوم کساني که از اوضاع ناراضي بودند و شناخت دقيقي از اين گروهک تروريستي نداشته و فقط اين را ميدانستند که يک نيرويي وجود دارد که مخالف نظام است و صرفا به دليل اينکه مخالف نظام و ناراضي از شرايط خود بودند، به اين گروهک تروريستي پيوستند.
دسته سوم کساني هستند که تا قبل از اينکه به پادگان اشرف بروند، حتي اسم اين گروهک تروريستي را نشنيده و براي کار به کشورهايي مانند دوبي، پاکستان و ترکيه رفته که در اين راستا اين گروهک تروريستي در اين کشورها دفاتري با عنوان کاريابي تاسيس و اين افراد را اينگونه جذب کرده و حتي قبل از ورود افراد به اين کشورها، از طريق اينترنت با افراد در تماس بودند.
زماني که در زندان اوين بودم، در آنجا با پسري 17 ساله آشنا شدم که يک کارگر دوزنده بود که وي را بعد از فرار از پادگان اشرف به اين زندان آورده بودند.
او از طريق پسردايي خود برای کار در فرانسه به ترکيه رفته بود و از آنجا وي را به عراق و پادگان اشرف برده بودند و در آنجا يکسري لباسهاي ارتشي به آنها داده و گفته بودند که شما در ارتش آزاديبخش هستيد.
آنها گفته بودند که ما همچين قراري نداشتيم و شما به ما قول سفر به فرانسه و کار در اين کشور را داده بوديد، اما افراد گروهک تروريستي به آنها اعلام کرده بودند که اگر به ايران برگرديد، اعدام خواهيد شد
پسر دايي پسر نامبرده به علت ترس از اعدام در اين گروهک تروريستي مانده، ولي خود اين پسر از پادگان اشرف فرار کرده و خود را به مرز رسانده بود.
افراد گروهک تروريستي منافقين، به انواع ترفندها، افراد را در ترکيه و يا حتي کشورهاي ديگر فريب داده و يا حتي در مواردي شهروندان پاکستاني را برای کار در عراق به اين پادگان منتقل میکردند و آنها در هنگام حضور در اين پادگان اعتصاب کرده و خواهان بازگشت به کشور خود بودند.
در مجموع، هر سه دسته در يک مسئله مشترکاند و آن مهم اين است که چيزي که در مورد گروهک تروريستي منافقين فکر ميکردند، با چيزي که هنگام ورود به اين گروهک به آن برخورد میکردند، مغايرت داشته، حتي من نيز که جزء دسته اول بودم، چيزي که در تشکیلات ديدم با آنچه که در ذهنم تداعي کرده، بسيار متفاوت کرده است
نظرات شما عزیزان:
|